پیازداغ

چیزی که در پایان به خاطر خواهیم داشت نه حرفهای دشمنانمان بلکه سکوت دوستانمان است

پیازداغ

چیزی که در پایان به خاطر خواهیم داشت نه حرفهای دشمنانمان بلکه سکوت دوستانمان است

بسی رنج بردم درین سال سی

من 31 سالمه ... البته اصلا حس 31 ساله ها رو ندارم همش فکر ی کنم که تازه درسم تموم شده اما داشتم با خودم فکر می کردم که درین سی سال چه تغییراتی رو دیدم...  

-تغییرات مدل لباس از مانتوهای اپل دار بلند و موهای فکل تااا مانتو های کوتاه که وقتی اومد عرف بد می دونستش ولی بعدا طوری عادی شد که اصلا مانتوی بلند دیگه پیدا نمی شه... 

شلوارهای پلی دار مردونه که تعداد پیلی هاش نشانه خوش تیپی طرف بود تا شلوا های بگی که هر لحظه فکر می کنی الانه که بیفته تااااااااااااااا شلوارهای تنگی که هر لحظه منتظری بترکه 

-تغییرات سبک روشن فکری ... از بحث های داغ و باسوادی و به رخ کشیدن کتابهایی که خوندن و سابقه فعالیت تااااااااااااااا فقط حرف زدن دست و پا شکسته به زبان پارسی و مو بلند کردن و هپلی بودن و افتخار به کوروش و خانه نشینی... 

-از همه غم انگیز تر از شعر ناب فارسی وشعر زیبای نیمایی تاااااا متنهایی که به صرب زور روش هواندن تبدیل به شعر می شوند 

-از فشار روی بچه ها برای خر کاری در دوران مدرسه تااااااااااااا نسل خوش و سر حال جدید که اصلا مشق ندارند و همش در حال بازیند 

- از خونه های پر بچه و سر  و صدای گل کوچیک همه عصر ها تاااااا آتاری تااااااااااا ایکس باکس و پی اس بی 

-از جمله "هر چی بزرگتر گفت آدم می گه چشم" تاااااااااااااا سکوت پدر مادرا و بزرگتر ها در برابر همه کارهای بچه ها 

- از نظر بازی های طولانی و نهایتا دست هم رو گرفتن توی خیابون تااااااااااااااااا رد و بدل کردن شماره تو همن لحظه اول و خونه رفتن و مهمونی های انچنانی تو جلسه دوم سوم 

- از پرونده زیر بغل به خاطر جوراب رنگی تااااااااااااا زیر ابروی برداشته و ناخونهای مانیکور شده 

- از خانه داری و شور انداختن و ترشی گذاشتن و توی صف وایسادن وگم شدن لای وظایف مادری و همسری و از لباس عروس تا کفت تاااااااااااااااااااااااا کارمندی و مادر نیمه وقت بودن و مهد کودکهای کارمندی و اجرا گذاشتن مهریه و "مهرم رو بده جونم خلاص"

 

همه اینها نشون می ده که جامعه ما در حال رشد بوده توی همین سی سال ، درسته که شاید خیلی هاش به نظر مثبت نیان اما اونهم به خاطر اینه که ذهن ما با همین سرعت پیشرفت نکرده و ما هم مثل  نسل مادر پدرهامون برای بچه هامون قدیمی و از تاریخ گذشته به نظر میایم.... 

با اینکه جدیدا موج شدیدی از نوستالژی نسل ما رو گرفته و فکر می کنیم که در گذشته خوشتر بودیم با اینکه حتی دوستان هم دوست دارند کلا برگردیم به زمان صدر اسلام ، اما جامعه ما خودش در خودش داره رشد می کنه ... همین ماها که نسل قبلمون رو قبول نداشتیم و نسل بعدمون رو بی حیا می دونیم خودمون سالها با همین تصویر بزرگترهامون نسبت به خودمون مبارزه کردیم ، بچه هامون و نسل جدیدمون هم با ما مبارزه می کنند و کم کم حامعه امون آنچنان خواستهایی پیدا می کنه که دیگه نمی شه محدودش کرد... درسته که به ظاهر جامعه ما از خیلی از جوامع پیشرفته عقب مونده اما مهم اینه که داره رشد می کنه و این ماییم که با تربیت درست نسل آیندمون می تونیم  سرعتش رو بیشتر کنیم ... بالاخره میرسیم من مطمئنم... فقط کافیه روخودمون و نسل ایندمون کار کنیم... تمام این آشوبها یک مرحله گذاره...

نظرات 2 + ارسال نظر
نیره جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 ق.ظ

خیلی جالبه. من از خیلی ها شنیدم که میگن دهه هفتادی ها خیلی آشغال شدن! یعنی فکر کن این نظر دهه شصتی ها درباره هفتادی هاست! لابد دهه پنجاهی ها هم درمورد ما همین فکرو می کردن!

مهسا چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ http://unicoamore.blogfa.com

چه تحلیل جالبی!
میدونی
همه میگن چرا نسل بعدی اینطوری شده
اصلا از این جنبه نگاه نکرده بودم که میشه با کار کردن روی تربیت و اینا
جلوی ی سری مشکلاتو گرفت!
وای مریم!
تو چقد چیزای جالب میگی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد