پیازداغ

چیزی که در پایان به خاطر خواهیم داشت نه حرفهای دشمنانمان بلکه سکوت دوستانمان است

پیازداغ

چیزی که در پایان به خاطر خواهیم داشت نه حرفهای دشمنانمان بلکه سکوت دوستانمان است

عاقبت روزی فرا خواهد رسید

تو هر طور که بتوانی تحقیرم می کنی ... هر طور که بتوانی ...  

امروز می گویی تا 40 سالگی ام باید با اذن پدر مسافرت کنم ...  

معتقدی که دین تو را من باید نگهدارم با دو متر پارچه سیاه ...  

با من که دریک اتاق می نشینی در را باز می گذاری ... 

 عمیقا معتقدی که من خرابم و خودت را از من حفظ می کنی ...   

حتی وقتی که با من حرف می زنی در چشمهایم نگاه نمی کنی ...  

اگر من در خیابان بمانم به من اجازه نمی دهی بدون حضور همسرم در هتل بمانم ...  

تو حتی راه های یادگیری و رشته های مورد علاقه مرا محدود می کنی ...  

تو معتقدی که من باید در خانه بنشینم و مثل یک خدمتکار برای همسرم و فرزندانم کار کنم...   

تو شیری را که با عشق به بچه ام می دهم با پول می سنجی ... 

کاری را که در خانه ام می کنم با قیمت گذای بی ارزش می کنی ..... 

تو حاضر می شوی فرزند من زیر دست پدر پدربزرگ و عمو بزرگ شود و حتی نمی خواهندش بدون توجه به صلاحیتشان اما به منی که به وجودش آورده ام و با تمام وجودم از دوریش ضجه می زنم نمی دهیش....

تازه تو فک می کنی که راه های زیادی برای من باز گذاشته ای تو به همسرم می گویی که اگر من دوست نداشتم در خانه کار کنم می تواند کنیز بیاورد ولی نمی گویی که کنیز مایملک همسرم محسوب می شود و به او حلال است... 

 اگر همسرم به من تجاوز کند تو نمی پذیری و حق مسلم او می دانی  زیرا برای تو نه گفتن من به همسرم بی معناست...  

من اگر از شوهرم کتک بخورم باز هم مرا به آن خانه برمیگردانی و حتی مجبورم تا تو تصمیم بگیری در آغوشش بخوابم...  

تو به همسرم اجازه می دهی به هر دلیلی مرا طلاق بدهد اما مرا مجبور می کنی که عسر وحرج ثابت کنم آن هم نه به سادگی .... 

 تو خیانت همسرم به من را امری ساده می انگاری ولی با من با سنگسار برخورد می کنی.... 

 تو هرجا که دستت برسد مرا خوار و ذلیل می کنی ... 

 هر توهینی که دلت می خواهد به من می کنی ... 

به من می گویی که احساساتی ام و قدرت تصمیم گیری درستی ندارم تا حدی که حتما باید یک مرد برای زندگیم تصمیم بگیرد حتی در مورد مسافرت رفتنم ...  

 

بعد بچه هایت را می دهی تا من بزرگ کنم .... بعد می گذاری بار حمل بچه هایت را من بکشم ... تو مرا له می کنی ولی در نهایت در آغوش من بزرگ شده ای ثمره تربیت همچون منی هستی .... بچه های تو که آینده را می سازند ثمره تربیت من هستند ... خوب که فکر کنی می بینی که تو محکوم به شکستی نه من .... تا دلت می خواهد تحقیرم کن این باعث می شود که بچه های من بهتر بار بیایند .... پسرانی تربیت می کنم که برایت فاتجه هم نخوانند و دخترانی که توهینهای تو را به هیچ بگیرند....  من خودم را سپری می کنم که بچه هایم هیکل زشت تورا بر روی خودشان نبینند ....

من مادر هستم

اول از همه بگم که این فیلم واقعا زیبا بود و داستان روایتگرانه ، بازی درخشان بازیگرانش ، حمله اش به تابوهای سینما واقعا همه چیزش فوق العاده بود.... و من به هم پیشنهاد می کنم این فیلم رو ببینن اما چند تا نکته هم داشت: 

1- آقای جیرانی جون مادرت برای این فیلم شرایط سنی بزار برادر من .... ما وقتی توی سینما نشستیم یه خانوم و آقای مذهبی با ته ریش و چادر با دو تا پسر حدودا 13-14 ساله و 15-16 ساله جلوی ما نشستن... فیلم که شروع شد از سکانش دوم انواع و اقسام مش روبات و ماکولات و سیگار کشیدنها شروع شد هی این پدر و مادر رنگ به رنگ شدن هر جابه جا شدن ... تا صحنه های اصلی داستان که اوضاع بدتر شد و روابط آزاد آنچنانی رو به نمایش گذاشت ... یعنی من از حال این پدر و مادر خنده ام گرفته بود ... طوری که فکر می کردم الانه که پاشن برن بیرون اما نمی دونم چرا نرفتن ... فقط آخر فیلم من احساس می کردم اینها که معلومه خانواده مقیدی هستند تمام چیزهایی رو که سعی کردند بچه هاشون نبینند و نشنوند به فنا رفته و اثری که این فیلم سنگین روی روان یه بچه 15-16 ساله -که هم می فهمه ماجرا چیه - خیلی تاثیر منفی و سیاهی خواهد بود...  

2- اگر حال و روزتون مثل روز جمعه من خرابه و می خواین برین این فیلم رو ببینین حتما یکی دوتا آدم با مزه نکته سنج با خودتون ببرین که البته اگه پسر باشن و حدود سنهای 27-28 بهتره چون باعث می شن که فیلم از اونی که هستین بیشتر داغونتون نکنه.... ما کسی رو با خودمون نبردیم اما دوتا پسر پشت سر ما نشسته  بودند که کامنتهاشون برخلاف همیشه که میره رو مخ خیلی در تلطیف فضای سیاه فیلم تاثیر داشت 

3- کلا این فیلم رو برای سرگرمی نبینید حیفه .... باز هم می گم فوق العاده بود فقط من موندم درین دورانی که حتی فیلمهای حیات وحش رو سانسور می کنند چطور این فیلم مجوز گرفته چطوری به تولید رسیده و چطوری اکران شده.... یعنی توی سینما همش فکر می کردم برگشتیم به دوران خاتم    ی  .... 

واقعا بعد از مدتها در سینمای ایران یه فیلم ارزنده واقعی دور از برداشتهای فرامتنی و الهی وسیاسی تولید شده که ندیدنش واقعا ضرره....

بسی رنج بردم درین سال سی

من 31 سالمه ... البته اصلا حس 31 ساله ها رو ندارم همش فکر ی کنم که تازه درسم تموم شده اما داشتم با خودم فکر می کردم که درین سی سال چه تغییراتی رو دیدم...  

-تغییرات مدل لباس از مانتوهای اپل دار بلند و موهای فکل تااا مانتو های کوتاه که وقتی اومد عرف بد می دونستش ولی بعدا طوری عادی شد که اصلا مانتوی بلند دیگه پیدا نمی شه... 

شلوارهای پلی دار مردونه که تعداد پیلی هاش نشانه خوش تیپی طرف بود تا شلوا های بگی که هر لحظه فکر می کنی الانه که بیفته تااااااااااااااا شلوارهای تنگی که هر لحظه منتظری بترکه 

-تغییرات سبک روشن فکری ... از بحث های داغ و باسوادی و به رخ کشیدن کتابهایی که خوندن و سابقه فعالیت تااااااااااااااا فقط حرف زدن دست و پا شکسته به زبان پارسی و مو بلند کردن و هپلی بودن و افتخار به کوروش و خانه نشینی... 

-از همه غم انگیز تر از شعر ناب فارسی وشعر زیبای نیمایی تاااااا متنهایی که به صرب زور روش هواندن تبدیل به شعر می شوند 

-از فشار روی بچه ها برای خر کاری در دوران مدرسه تااااااااااااا نسل خوش و سر حال جدید که اصلا مشق ندارند و همش در حال بازیند 

- از خونه های پر بچه و سر  و صدای گل کوچیک همه عصر ها تاااااا آتاری تااااااااااا ایکس باکس و پی اس بی 

-از جمله "هر چی بزرگتر گفت آدم می گه چشم" تاااااااااااااا سکوت پدر مادرا و بزرگتر ها در برابر همه کارهای بچه ها 

- از نظر بازی های طولانی و نهایتا دست هم رو گرفتن توی خیابون تااااااااااااااااا رد و بدل کردن شماره تو همن لحظه اول و خونه رفتن و مهمونی های انچنانی تو جلسه دوم سوم 

- از پرونده زیر بغل به خاطر جوراب رنگی تااااااااااااا زیر ابروی برداشته و ناخونهای مانیکور شده 

- از خانه داری و شور انداختن و ترشی گذاشتن و توی صف وایسادن وگم شدن لای وظایف مادری و همسری و از لباس عروس تا کفت تاااااااااااااااااااااااا کارمندی و مادر نیمه وقت بودن و مهد کودکهای کارمندی و اجرا گذاشتن مهریه و "مهرم رو بده جونم خلاص"

 

همه اینها نشون می ده که جامعه ما در حال رشد بوده توی همین سی سال ، درسته که شاید خیلی هاش به نظر مثبت نیان اما اونهم به خاطر اینه که ذهن ما با همین سرعت پیشرفت نکرده و ما هم مثل  نسل مادر پدرهامون برای بچه هامون قدیمی و از تاریخ گذشته به نظر میایم.... 

با اینکه جدیدا موج شدیدی از نوستالژی نسل ما رو گرفته و فکر می کنیم که در گذشته خوشتر بودیم با اینکه حتی دوستان هم دوست دارند کلا برگردیم به زمان صدر اسلام ، اما جامعه ما خودش در خودش داره رشد می کنه ... همین ماها که نسل قبلمون رو قبول نداشتیم و نسل بعدمون رو بی حیا می دونیم خودمون سالها با همین تصویر بزرگترهامون نسبت به خودمون مبارزه کردیم ، بچه هامون و نسل جدیدمون هم با ما مبارزه می کنند و کم کم حامعه امون آنچنان خواستهایی پیدا می کنه که دیگه نمی شه محدودش کرد... درسته که به ظاهر جامعه ما از خیلی از جوامع پیشرفته عقب مونده اما مهم اینه که داره رشد می کنه و این ماییم که با تربیت درست نسل آیندمون می تونیم  سرعتش رو بیشتر کنیم ... بالاخره میرسیم من مطمئنم... فقط کافیه روخودمون و نسل ایندمون کار کنیم... تمام این آشوبها یک مرحله گذاره...

منم بچه مسلمان/ کتابم هست قران

شرمنده بابت دیر شدن جواب های پست قبل... 

شما اون زلزله ای که تو بم اومد یا تو آدربایجان اومد رو یادتونه؟ حتما یادتونه... یادتونه از کل دنیا اظهار تاسف کردندو همین "مرگ بر آمریکای" کافر چقدر کمک برای ایران فرستاد که تا چند سال تو همین میدون انقلاب خودمون کیسه خوابها و وسایل آمریکایی رو می فروختند... 

بعد شما این طوفان سندی رو ه یادتونه که تو آمریکا اومد ما پیام که نفرستادیم یا اگه فرستادیم ما نشنیدیم...  

همونروزها من و همسرم رفته بودیم مسافرت و اونجا به علت بارندگی مجبور به خانه نشینی و بالاجبار تماشای تلویزیون ایران شدیم... اولا یه گزارشگر پشمالو که یخه اش رو تا ناموس بسته بود با یه لهجه افتضاح داشت گزارش می گرفت و با همون لهجه مزخرف هم از آمریکاییها سوال می کرد و اونها هم از سختیهایی که می کشیدند ناله می زدند... بعد این آقای گزارشگر انگار در بعضی جاهاش عروسی بود با چه ذوقی ترجمه می کرد بدبختیهای اونها رو....  

قشنگ ترین  جاش وقتی بود که توی شهر گشت میزد ومثلا سختیهای مردم رو نشون میداد با یه حالتی می گفت که این مردم مجبورشدند ساعتها در صف بزنین و گاز بایستند که هر کی نمی دونست فکر می کرد این آقاهه تا حالا صف پمپ بنزین یا صف چند کیلومتری گاز ندیده... یا مثلا نشونشون می داد که همه از توالتهای عمومی استفاده می کنند یا با گالن آب اینور اونور می کنند.... یکی نبود یاد آوری کنه که بعد از گذشت اینهمه مدت از همین زلزله آدربایجان هنوز مردم با چه فلاکتی دارند تو چادر زندگی می کنن...

 خلاصه چندتا نکته رو من ازون گزارش یاد گرفتم : 

1- مردم اونجا در حالت طوفان زده بهتر از خیلی از شهرستان های سالم ما زندگی می کردند... 

2- ما که دینمون اینهمه رئوفه و ادعای مسلمانیمون همه دنیا رو کر کرده و یخه امون رو تا دم چشممون می بندیم چطور دلمون میاد در برابر مردمی که زندگیشون رو از دست دادن اینهمه ذوق کنیم؟ کمکدو همدردی بخوره تو سرمون... کمک ها رو میدیم سوریه و لبنان

3-و یه نکته انحرافی هم اینکه تعداد دکمه های پیرهن و میزان ریش خیلی مهمتر از بلد بودن زبان و یا حتی سواده و می تونه کاری کنه که آدم کشورهای دنیا رو بگرده... 

4- خداوند عالم به ما ایرانی ها هیچی نداده باشه به جاش رو داده....

فک کن و بگو

صرفا برای رعایت عدالت : 

جناب آقای ا.ن. بسیار ممنون که در برابر گزارشگر cnn با قدرت صحبت کردین و هم یه تو دهنی بهش زدین بابت بی ادبیش و این که هی تو حرفتون می پرید و دوم هم ممنون که حالش رو گرفتین و گفتین که آدم برای خون خواهی سه هزار نفر یک ملیون انسان رو نمی کشه (گزارش گره پرسیدکه اگر کسی 3000 نفر ایرانی رو بکشه شما چیکار می کنین؟) و ضمنا ممنون که در مورد مساله گروهک مجاهدین هم حالشون رو گرفتی... به هر حال ما با شما اگه مشکل داشته باشیم یا نداشته باشیم به یه آدمی در سطح این بزغاله پرو ربطی نداره که بخواد به نماینده ملت ایران از بالا نگاه کنه...