پیازداغ

چیزی که در پایان به خاطر خواهیم داشت نه حرفهای دشمنانمان بلکه سکوت دوستانمان است

پیازداغ

چیزی که در پایان به خاطر خواهیم داشت نه حرفهای دشمنانمان بلکه سکوت دوستانمان است

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

راستش یه مدتی که دلم می خوااد در مورد برنامه های شبکه من ..و ..تو حرف بزنم ...  

کلا برنامه های یک شبکه یا برای سرگرمی هستند یا جنبه های اجتماعی دارند...  

اولا - درینکه در کشور ما خیلی چیزها سرجای خودش نیست شکی نیست اما اینکه یک عده جوونی که یا اونجا بزرگ شدند و یا تازه رفتند و معلوم نیست که مدرکشون چیه تخصصشون چیه ، از کجا اومدن و حتی قادر نیستند کلمات کشوری رو که درش زندگی می کنند رو درست تلفظ کنند مدام نظر کارشناسی در مورد مسائل ایران بدن ببه نظرم جالب نیست... 

اولا که اظهارنظر در مورد مسائل یک کشور به نظرم یک کم تخصص احتیاج داره ...  

دوما - یک سری برنامه های ظنز دارند که مسائل رو با طنز مطرح می کنند که خوب طنز خوب همیشه اثر خوبی داشته اما بیشتر جاها مدام از بدبختی مردم ایران از سختی ها و مشکلات می گند و در برابرش به نظر من کاملا سازمان دهی شده از کشور انگلیس تعریف می کنند ... یعنی تو این یکی دوسالی که از تاسیس این شبکه می گذره من یک کلمه در مورد مسائل انگلیس یا بحران اقتصادیش نشنیدم... مثلا وضعیت کمپ های مهاجران ایرانی در انگلیس ، دعواهای منجر به قتل سر تیم های فوتبال، رکود اقتصادی شدید، تعطیل شدن کارخونه ها و بیکار شدن کارگر ها .... کلا اگر این شبکه رو نگاه کنین به این نتیجه می رسین که انگلیس بهترین جای دنیاست که همه در حال رقص و خوشیند و ایران کشوریه که همه دارند از بدبختی توش میمیرند... 

سوما - این برنامه شرم  آور "بفرمائید   ش ام" که درون هر چی ایرانی داغونه پیدا کردند و از همه بدتر اینکه همه مردم هم با تمام وجود می شینند و به کارهای مسخره این آدمها نگاه می کنند... 

رابعا - نمی دونم برنامه اخیر "سینما سینما" رو که در مورد فیلم آرگو بود رو دیدین یا نه ، جالب ترین قسمتش این بود که این دوتا آقای نسبتا محترم نشسته بودند توی یه کافه و معتقد بودند که ما باید ملیتمون رو کنار بذاریم و فقط از جنبه فیلم به این فیلم نگاه کنیم.... من اصلا آدم متعصبی نیستم  اما به نظرم جدا ازینکه انقلاب ایران درست پیش  رفته یا نه و آیا نتیجه اش چیزی بوده که مردم می خواستند یا نه یک حرکت کاملا مردمی بوده و این که کسی مردم کشور آدم رو شبیه آدمهای دیوانه روانی و آدم کش تصویر کنه باید به آدم بربخوره.... 

اگر ما مدام آویزون کوروش و داریوش و زرتشتیها و فرهنگ چند هزار ساله ایم که نشون بدیم ما آدمهای با فرهنگی هستیم چطور راحت می شینیم و چای می خوریم و برامون مهم نیست که از رسانه ای که در دستمونه برای تعالی کشورمون استفاده کنیم؟  من واقعا دلم می خواد بدونم این بچه هایی که همه همسن و سال من هستند و حتی کوچکتر چطور می تونند اینطور حق به جانب در مورد کشورم حرف بزنن... اون هم به استناد آدمهای مجهول الهویه ...

جان شیفته

امروز می خواهم کتابی را که بیشترین تاثیر را در زندگیم داشته به شما معرفی کنم.... "جان شبفته" نوشته رومن رولان نویسنده فرانسوی که شاید بیشتر با کتاب "ژان کریستوف " شناخته شده باشد... "جان شیفته" داستان زندگی زنی فرانسوی است ،قبل از انقلاب کبیر فرانسه،به نام "آنت ریویر" که قوانین و عرف جامعه آنروز فرانسه با رو حیه اش سازگار نیست و روح عصیان زده ای دارد... زنی تحصیل کرده که قرار است همسر مرد بورژوایی بشود که بسیار به او ابراز عشق می کند و وقتی آنت بدنش را در اختیار او می گذارد به یک باره علاقه اش فروکش می کند وآنت حاضر با ازدواج با او نمیشود.... آنت بعد از مدتی می فهمد که باردار است و تصمیم می گیرد کودکش را نگه دارد... و باقی داستان داستان تلاش آنت است برای زنده ماندن و بزرگ کردن پسرش مارک و بعد زندگی مارک.... نثر این کتاب با ترجمه جناب "م.ا.به آذین" آنچنان روان و تاثیر گذار است که باور اینکه زبان اصلی این کتاب فارسی نیست سخت است.... شگفت آورتر زبان زنانه این کتاب است طوری که باورپذیر نیست که این کتاب بدست یک کد نوشته شده...

راه های کمک

کافه رگبار بودم یه بحثی بود در مورد چطور خرج کردن پول من رو به فکر انداخت که اصلا ببینم این کمک به فقرا یعنی چی؟ اصلا فقیر یعنی کی؟ و راه های کمک به فقرا چند تاست و چه جوریه؟  

خوب اول از همه تعریف فقیر: 

به نظر من به کسی می کن فقیر که در زمینه ای حالا چه مالی چه فرهنگی و چه روحی از سطح معمول پائین تر باشه... اما خوب این پائین بودن از کم توانی تا بی نهایت می تونه پائین بره...   در بحث مالی قضیه: 

مثلا خیلی ها هستند که کارگرند تو همین تهران و حومه اش زندگی می کنند و فقیر محسوب می شن تا خانواده هایی در روستاهای خراسان جنوبی که واقعا هیچی ندارند یعنی این بچه ها آب معدنی تو عمرشون ندیدن چه رسد به خوراکی یا لباس درست حسابی ....  

در بحث فرهنگی : 

که البته هیچ ربطی به میزان درس خوندن و پولداری طرف نداره طرف می تونه آدم بددهنی باشه تا اااا حد طالبانی ها...  

اما حالا کمک کردن به این آدمها چه طوریه؟ 

اصلا وظیفه کیه که به اونها کمک کنه؟ 

اصلا چطوری اینها فقیر شدن؟ 

خوب اول از سوال آخر شروع می کنیم... من معتقدم به جای این حرف حکیمانه که می گن چون همه امکاناتت در پایتخت جمع شده جاهای دیگه امکانات نیست محمل ترین حرفیه که تا حالا شنیدم چون امکانات چیزی نیست که حجم مجدودی داشته باشه که  مثلا تو تهران چون برق هست چون آب لوله کشی هست به جاهای دیگه نمیرسه... بالاخره مردم همه نقاط برای زنده موندن به اب احتیاج دارند و اینکه دوستان برای اونها لوله کشی نمی کنند به این معنی نیست که دوستان مشغول لوله کشی تهران هستند... همینطور راه سازی همینطور بهداشت و درمان... 

یعنی درین مرحله من فکر می کنم دوستان بیشتر دنبال ایجاد ترحم و مظلوم و بی گناه حلوه دادن خودشون هستند .... 

اما مساله دوم نبودن کار وممر درآمد برای فقراست تا بتونن کار کنند... البته بگم ها من این گداهایی که تو خیابون هستند رو به هییییچ و جه فقیر نمی دونم چون گردنشون رو تبر نمی زنه و حاضر نیستند برن سر یه ساختمون کار کنند... خوب در مورد اونهایی که اطراف شهر های بزرگ هستند یک کم راحت تره که دنبال کار بگردند و چون بالاخره یه کاری گیر میاد حالا شده تمییز کاری منازل اما اون هایی که در نقاط دور هستند اینجا وظیفه ما هست که سرمایه ای اگر داریم ببریم اونجا ها سرمایه گذاری کنیم مثلا کارگاه قالیبافی ای عروسک سازی ای چیزی راه بندازیم اما ازین وظیفه من مهمتر باز وظیفه دوستانه که بیان برای من امنیت سرمایه ام رو تضمین کنند و به من به عنوان کار آفرین کمک کنند که نمی کنند.... 

مساله سوم کمک های نقدیه که الان چند سالیه بساط گدایی در تلویزیون و کوچه و خیابون براهه و با اینهمه استقبال من نمی فهمم چرا همه چی گل و بلبل نمی شه؟ اولا که ما مردم شاغل داریم اینهمه مالیات به دوستان می ریم که چه غلطی بکنند خدا می دونه چون هیچیمون که مجانی نیست سوبسید ها رو هم که برداشتند و دیگه منتی هم ازون بابت نیست پول بیمه امون رو هم که جدا می دیم ... خوب اینهمه مالیات می گیری نمی تونی یک ده رو ساپورت کنی؟ نمی تونی یه دو تا اتاق با گرمایش و سرمایش درست حسابی و چهارتا دونه کتاب دفتر برای بچه های چهارتا ده بخری؟ هی مدرسه ساز خیریه نشون میدی؟ پس مسئولیت شما دوستان چیه؟ قسمتهایی در ایران هست که همه هم می دونن و بارها دیدیم و شنیدیم که مردمش از ابتدایی ترین وسایل معیشتی بی بهره اند...  و مشکلشون با مبالغ خیلی کمی برطرف می شه ....

این وظیفه من نیست که پول بدم تا دوستان کارشون رو درست انجام بدن ولی در قالب مالیات و کمک های مالی میدم... 

به نظر من کار درست من و وظیفه ام اینه که به عنوان یه آدم ، یه هموطن در رسوندن صدای هموطنم به گوش دوستان فعالیت کنم و حقوقشون رو مطالبه کنم  و پافشاری کنم تا او به حقوقش برسه  نه این که از روی ترحم هی دست به جیب بشم.... هر چی می خوام بخرم هر جا می خوام برم با خودم بکر کنم این حق اون بنده خداهاست...  من باید با قلمم با زبونم با جونم با هر چه که دارم از حقوق مردم ضعیف جامعه ام دفاع کنم نه این که فقط برای اینکه نشون بدم خیلی به فکرشونم هی بگ می دونی با پول فلان چیز می شه چه کارها کرد یا نهایتا برای کم کردن عذاب وجدانم یه مبلغی کمک کنم....

فک کن و بگو

صرفا برای رعایت عدالت : 

جناب آقای ا.ن. بسیار ممنون که در برابر گزارشگر cnn با قدرت صحبت کردین و هم یه تو دهنی بهش زدین بابت بی ادبیش و این که هی تو حرفتون می پرید و دوم هم ممنون که حالش رو گرفتین و گفتین که آدم برای خون خواهی سه هزار نفر یک ملیون انسان رو نمی کشه (گزارش گره پرسیدکه اگر کسی 3000 نفر ایرانی رو بکشه شما چیکار می کنین؟) و ضمنا ممنون که در مورد مساله گروهک مجاهدین هم حالشون رو گرفتی... به هر حال ما با شما اگه مشکل داشته باشیم یا نداشته باشیم به یه آدمی در سطح این بزغاله پرو ربطی نداره که بخواد به نماینده ملت ایران از بالا نگاه کنه... 

 

زندگی به سبک فست فود

دیروز یه پست مبسوط در مورد تهاجم فرهنگی نوشته بودم که چون نمی دونستم sessionهای بلاگ اسکای زمان دارند پرید و من هم موکولش کردم به یه زمان دیگه... 

من نمی دونم آدم فوتبالی ای هستم .... لااقل درمورد فوتبال داخلی زیاد پیگیر بازی ها نیستم ...  

   موقع ها که 16 - 17 سالم بود اوج بازی های خوب تیم ملی هم بود سالهای 96-98 ... و خیلی از همکلاسیهای من عاشق و کشته مرده بازیکن های خودمون بودن... هیچ وقت روز بازی استرالیا رو یادم نمی ره اینکه با چه بدبختی ای معلم دینی مون رو راضی کردیم که کلاس رو تعطیل کنه تا ما بتونیم بازی رو ببینیم... هیجان و نتیجه اون بازی اون روز رو برای من جاودانه کرده...اون تیم خدایی تیم فوق العاده ای بود... 

حالا چرا اینا رو گفتم؟ چون اون تیم خوب که عالی هم نتیجه می گرفت حالا دیگه در آستانه میانسالیه و من هم  با یه کم فاصله پشت سرشون... 

دیشب تو 90 مهدی مهدوی کیا اومده بودو از تجربیاتش می گفت... شباهت های حرفش به حرفهای دایی و عابدزاده خیلی برام جالب بود... و به نظرم چه فوتبالی باشی چه نباشی می تونه سرمشق باشه برای خودش ...  

عابد زاده تعریف می کرد که تازه از آبادان اومده بوده و شبها توی ماشینش نزدیک آزادی می خوابیده و تمام مدت روز رو تمرین می کرده چه با تیم و چه بدون تیم... 

دایی از تمریناتش در دانشگاه شریف می گفت و اینکه مدام تمرین می کرده ... حتی یک روز در حال تمرین بوده که وقت نماز می شه مسولین دانشگاه از دانشگاه میندازنش بیرون که چرا داری زمان نماز فوتبال بازی می کنی؟ 

یا دیشب مهدوی کیا داشت از تمرینها و کارهایی می گفت که در تیم هامبورگ می کرده در حالی که می دونسته مربی تیم باهاش لج کرده و توی ترکیب اصلی نمی گذارتش ... اینکه اینقدر خودش رو آماده نگه می داره و تستهاش بالاتر از بقیه بوده که مربی آلمانی مجججبور می شه به کار بگیرتش...اینکه  توی تمام پستهای غیر تخصصی اش حاضر بوده بازی کنه...

به نظرم خیلی جالب اومد که این آدمها که اون موقع ها پول های گنده هم نمی گرفتن و با آوردن چهارتا گوشی و کوفت و زهرمار واسه خودشون کاسبی راه انداخته بودن چقدر در مورد کارشون جدی بودند...  

چقدر سعی کردند و کار کردند و تمرین کردند تا به خواسته هاشون برسن...  

کدوم یکی از ما چیزی رو اینقدر دوست دارم که به خاطرش حاضر شیم آوارگی بکشیم و شب توی ماشین بخوابیم؟ 

چند نفر از ما اینقدر هدفی برامون مهمه که بگیم تو من رو تو ترکیب قرار نمی دی ولی من اینقدر شایستگی خودم رو به تو ثابت می کنم که مجبور شی؟  

کدوم یکی از ما هستیم که از هیچی شروع کرده باشیم و رسیده باشیم به قله های جهانی اون کار؟ 

ما فقط برای بدست آوردن هر چیزی دنبال اینیم که یکی دیگه همه چیز رو آماده کنه تا ما یه چیزی بشیم و اگر نکرد ما یه دلیل خوبی داریم که هیچی نشدیم... و داریم همین فرهنگ رو به نسل بعدی مون هم انتقال می دیم و حتی از خودمون هم بی انگیزه تر و آماده خورتر بارشون میاریم... 

به بهانه اینکه دوستشون داریم ، یا چون خودمون که بچه بودیم این رفاه رو نداشتیم،یا به بهانه اینکه بقیه بچه ها دارن بچه من نداشته باشه سرخورده می شه.... در حالی که ما داریم به بچه امون یاد می دیم که اگر چیزی هست که دیگری داره و تو نداری پس تو حق داری عقده ای شی...